بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
چندین روزی میشه که پست نذاشتم. راستش چندین مسئله باعث شد تا هم وقت نداشته باشم و هم دست و دلم به نوشتن نره.
چندین نکته داشتم که شاید بعضیاش رو تو این پست بنویسم. اما نکتهای که هست و دلم میخواد بگم اما نمیدونم از کجا بگم، شرح حال ما بچه حزب اللهی هاست. نمیدونم این پست رو طولانی بنویسم یا مختصر. اما هرچه پیش آید خوش آید...
اول قبل از نکته اصلی، یهویی میخوام چندتا نکته که گفتم شاید بنویسم رو بنویسم:
در مورد سیستم خر پرور، بعد از جلسهای که با یکی اساتید داشتیم، تقریبا از تغییر سیستم خر پرور به سیستم آدم پرور نا امید شدم. نه اینکه بیخیال بشم، اما فعلا راهکار در اصلاح سیستمهای کشوری خوابیده که دعا کنید خداوند توفیق بده و بتونیم یه کار کوچکی برای انقلاب بکنیم و سیستم کنونی رو اندکی بهتر کنیم. اما فعلا سیستم خر پرور رو ادامه نمیدم مگر اینکه اتفاقی بیافته.
جا داره از دوستانی که از سر دلسوزی نقد کردن، اساتیدی که بر خلاف انتظار، روی خوش نشون دادن، دوستان عزیزی که حمایت کردن و علی الخصوص دوست عزیزم آقا محمدحسین خانی که هم نقدهای به جایی داشتن و هم راهنماییها و پیشنهادات بجا. در این مورد، بنده نقد ایشون رو یکی از نقدهای دوستانه و از سر دلسوزی میدونم و البته نوع نگاه ایشون به مسائل رو جامعتر از نگاه سایرین.(البته فراموش نشه که بنده هم به ایشون نقد دارم و به ایشون هم گفتم و میگم، اما نقدهامون برای رشد دادن همدیگه هست و نه اثبات خودمون!!!).
اما نکته اصلی:
بهتره از اینجا شروع کنم. مسائلی که خودم چند وقته درگیرشم. مسائلی از قبیل ازدواج، سیاست، بیانات و رهنمودهای رهبری، جهاد اکبر و ... .
اما روی صحبت من با حزب اللهی هایی هست که مثل خودم، وقت سخن، خیلی حزب اللهی هستیم اما وقت عمل ...
وقتی هنگام سخنرانی میشه، میگیم خدا و دین و ایمان و ولایت و ... . اما وقت عمل، همه اینها رو در راستای خواستههای نفسانی خودمون و اثبات درستی حرف خودمون استفاده میکنیم.
از ازدواج شروع کنم. خانواده هایی که وقتی تماس میگیری، میگن ما خیلی ولایت مداریم و ولایت دغدغه اصلی ماست و ... اما وقتی نگاه می کنی میبینی سه تا دختر مجرد دارن و خواستگارهای زیاد که هر کدوم به بهانه های واهی رد میشن. تو هم به بهانه کاملا واهی رد میشی(اگه از بد صحبت کردن و غرور زیاد و ... بگذریم). وقت سخنرانی همه ولایت مدارن اما وقت عمل، پول شما مهمه نه ولایت مداریتون؛ یا اینکه ولایت مداری به سبک اونا مهمه نه ولایت مداری به سبک درست.
از این موارد حزب اللهی مسلک در ازدواج زیاده. اما در سیاست...
در سیاست خیلی از بچه حزب اللهی ها هستن که علی الظاهر رهبری براشون مهمه، اما در عمل نفس خودشون خیلی مهمتره. وقتی که بیانات حضرت آقا در راستای خواستههای اونهاست، ولایت مدارن، اما وقتی بیانات در راستای خواستههای اونها نیست، خودشون را به نفهمی میزنن. حالا این نفهمی یا به صورت توجیههایی مثل "جایگاه حضرت آقا اجازه نمیده این حرف ها رو بزنن و ما باید بزنیم" یا "حرفهای حضرت آقا به خاطر مصالحه و ایشون از ته دل راضین ما فلان کار رو بکنیم" و ... هست یا با تأویل بیانات شفاف و روشن رهبری. جالبه که در جاهایی که به نفعشون هست نمیگن حضرت آقا ته دلش یه چیز دیگه هست، اما جایی که در راستای خواستههای نفسانیشون نیست، ته دل حضرت آقا با گفتههاش فرق میکنه! الله اکبر از این مخلوقات عجیب و غریب. سیاست از منظر اونها فقط جبهه گیری و تخریب و ... هست نه جذب حداکثری و نقد منصفانه و عمل بر اساس معیارهای رهبری.
همچنین جبهه گیری بر علیه مردم. وقتی مردم به کسانی که مخالف میل ما هستند رأی میدهند، مردم میشوند بی بصیرت نفهم. اما وقتی به ما رأی میدهند، میشوند امت با بصیرت آخر الزمان. اما هیچکدام از این حزب اللهی ها نمیگویند که کجای کار ما اشتباه بود که مردم به ما رأی ندادند. به عبارتی، آدم های به اصطلاح حزب اللهی در هر لباسی، خودشون رو معصوم می دونند و مردم رو موجوات نفهم و بی بصیرت. غافل از اینکه الا انهم هم السفهاء ولکن لا یفقهون.
اما جهاد اکبر؛ خیلی ما بچه حزب اللهی ها علی الخصوص خودم، تفاوت خواسته نفس با خواسته خداوند رو عمدا یا سهوا حساب نمیکنیم و برای هر کار درست و غلطی، برای خودمون و دیگران توجیه میاریم. فکر میکنیم ما بیشتر از بقیه حالیمونه در صورتی که نمیدونیم که همه چیز در دستان خداست و ما چیزی از خودمون نداریم. خیلی از کارهامون شده از روی نفس؛ نا امید شدنمون از رحمت الهی، مغرور شدن در عرصههای مختلف و ... . خودمون رو علامه دهر حساب میکنیم، خودمون رو آخر اخلاق حساب میکنیم، با چارتا خط علم دین خوندن، خودمون رو معیار حق و باطل میدونیم و تمام کسانی که بر خلاف عقیده ما عمل میکنن رو فاسق میدونیم. اینجاست که خداوند میفرماید: قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا، الذین ضل سعیهم فی الحیوة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا.
دیر یا زود میفهمیم که ما بودیم که خطا میکردیم و دیگران راه درست رو میرفتن. و اونوقت دیگه پشیمانی فایده نداره.
خلاصه تو جهاد اکبر هم یکسری حزب اللهی نفّاس (کلمه ابداعی بود به معنای پیروی کننده از نفس) ادعای جهاد دارن اما این ادعا کاملا برگرفته از نفسشون هست و نه عبودیت. البته ریشه تمام مسائل مذکور هم همینجاست: أفرأیت من اتخذ إلهه هواه...
اگر پیرو هوا باشیم، در ازدواج ملاکمان از ایمان به پول و ثروت و دارایی و سربازی و ... میرسه؛ انگار نه انگار که این احادیث را ندیدهایم:
وقتی کسی که خلق و دین وی مایه ی رضایت است و به خواستگاری می آید ، به او زن دهید و اگر چنین نکنیدفتنه و فساد در زمین فراوان خواهد شد.
در زمینه سیاست هم همین است. می فرماید: من ساس نفسه أدرک السیاسة. اما امان از حزب اللهی هایی که نه تنها در خیل "من ساس نفسه" نیستند، بلکه داعیه دار خداوند و ولایت هم هستند. کسانی که فکر می کنند رفتارشان کاملا درست است اما وقتی به رفتارشان نگاه میکنی، مغایرت بسیاری با بیانات مقام معظم رهبری و معیارهای اسلامی دارد. کسانی که تاب تحمل مخالف خود را ندارند و به هر قیمتی، میخواهند او را از صحنه به در کنند؛ حتی اگر این وسیله، غیبت، تهمت یا دروغ باشد.
در اینجاست که آثار عدم کنترل نفس هویدا میشود. امان از کسانی که نمیخواهند جلوی نفس خود را بگیرند و اندکی در اعمال خود بیاندیشند و خود را معصومی میدانند که حتی بعضا مقام عظمی ولایت هم باید از آنها درس بگیرد.
در دلی بود که طولانی هم شد اما صرفا درد دل بود.
پ.ن: مردان بی ادعای و مخلصی هم هستند که هیچ کجا نشانی از اونها نیست، اما زندگیشون رو وقف رسیدن به آرمانهای انقلاب اسلامی کردن.
پ.ن: یه نکته ظاهرا نامربوط: اول دوستانتان را بسنجید و بعد به میزان نمره قبولی آنها، آنها را به خود نزدیک کنید. هرکسی ظرفیتی دارد و نباید همه دوستانتان برایتان در یک سطح باشند. حتی ممکن است با فردی خیلی دوست باشید، اما این دوستی را به اندازه ظرفیت دوست خود عمیق کنید. در ضمن هر دوستی قابلیت محرم اسرار بودن را ندارد. تجربه شخصی بنده این است. همین الان بسیار درد دلها دارم که دوستی نیافتهام که به او بگویم.
و من الله توفیق