به تازگی، باستانشناسان، کتیبهای به خط میخی کشف کردهاند(تصویر این کتیبه را در بالا مشاهده میکنید) که وجود سیستم خر پرور در دوران گذار انسانهای اولیه به انسانهای ثانویه را تایید میکند. در این نوشته، میخواهیم نگاهی به مفاد این کتیبه که توسط تاریخشناسان ترجمه شده است، بیاندازیم.
تاریخشناسان، در این کتیبه دریافتهاند که در دوران خیلی دور و در منطقهای دور افتاده، «دانشکرده»ای وجود داشته است. آنان با برخورد با این کلمه بسیار تعجب کردند اما پس از مدتی تحقیق و پژوهش، به این نتیجه رسیدند که دانشکرده، مکانی بوده است که دانش را در مغز «دانشخوران» فرو میکردهاند. اما باز کلمه «دانشخور» اسباب تعجب را فراهم آورد. پس از مدتی تحقیق مشخص شد که دانشخوران، انسانهای اولیهای بودهاند که در دانشکرده، دانش را به آنها میخوراندهاند!
اما تحقیقات همچنان ادامه داشت تا اینکه تاریخشناسان متوجه شدند که فردی به اسم «اَرئَس»(که بعدها فهمیدند همان رئیس خودمان است) بر دانشکرده حکومت میکرده است. با توجه به سایر توضیحاتی که در کتیبه آمده است، دانشمندان متوجه شدهاند که دانشکرده اوضاع نابسامان و خر تو خری داشته است؛ به همین دلیل احتمال میدهند که ارئس، اصلا مدیر خوبی نبوده است.
دانشمندان برای فهم وظیفه دانشکرده در کتیبه، به تحقیقات پرداختند. سرانجام نتیجه اینگونه بود که دانشکرده برای راه انداختن کار دانشخوران و کمک به آنها ایجاد شده است؛ اما پس از کمی تحقیقات، متوجه شدند که به دلیل اوضاع خر تو خر دانشکرده، تنها کاری که انجام نمیشده است، راه انداختن امور دانشخوران بوده است. دانشخوران بدبخت مدام برای انجام کارشان، در دانشکرده از کارگر به مسئول و از مسئول به دیگر مسئولان پاسکاری میشدهاند.
نکته قابل ذکر این است که شخص ارئس، کارگری را برای انجام امور دانشخوران قرار داده بوده است؛ اما این کارگر، نه تنها دانشخوران را میپیچانده است، بلکه در روز روشن دروغ هم میگفته است. به طور خلاصه، فرد کارگر، شخصی دروغگو و کار راه نیانداز بوده است.
اما دانشخوران بعضا از این رفتار خسته میشدهاند و از کارگر به نزد ارئس شکایت میبردهاند. اما ارئس به دلایلی نامعلوم، کارگر را در حد خدا قبول داشته بوده است و بنابراین، دانشخوران را به شدت توبیخ میکرده است (البته نکته قابل ذکر اینجاست که در آن زمان، پرستیدن خر و گاو و گوسفند به عنوان خدا رونق فراوان داشت).
نکته بسیار جالب توجه که بیانگر اوضاع نابسامان آن دوران بوده است، این است که دانشخوران در غارهایشان از دانشکرده و ارئس انتقاد میکردهاند، اما جرأت عمومی کردن این انتقادات را نداشتهاند. حتی بعضی از دانشخوران، از این فرصت سوءاستفاده کرده و با چاپلوسی نزد ارئس و مسئولان، خودشیرینی کرده و نمره و از این نوع کالاها میگرفتهاند.
در ترجمهای که توسط تاریخشناسان آمده، ذکر شده است که یکی از مسئولین که نقش «دانشفروکن»(بعدها متوجه شدند که شخصی است که دانش را در غارها و در بازههای 2 ساعته، در کله دانشخوران فرو میکرده است) را داشته است، نوشتهای بر روی پوست گاو به خط انسانهای پیش از تاریخ پیدا کرده بوده است و میخواسته آن را ترجمه کرده و به نام خود بر روی کتیبهای چاپ کند؛ ولی چون بلد نبوده است، به دانشخوران نمره پایین میداده و میگفته است که اگر میخواهید پاس شوید، بروید ترجمه کرده و بیاورید! دانشخوران بدبخت هم به پول آن روز، 100 سکه میپرداختهاند تا آن را به خط میخی ترجمه کنند (قابل ذکر است که 100 سکه، نصف هزینه ماهیانه یک دانشخور بوده است).
متاسفانه بسیاری از خطوط این کتیبه هنوز ترجمه نشده است تا ما بتوانیم بیشتر با تاریخ انسانهای اولیه آشنا شویم.
پ.ن: خدا رو شکر بیشترش ترجمه نشده وگرنه آبرو برای انسانهای اولیه نمیماند!
پ.ن: خدا رو شکر که این اتفاقات برای دوران انسانهای اولیه بوده است و هم اکنون به دلیل پیشرفت فرهنگ در جوامع انسانی، این نوع پدیدهها به کلی از بین رفتهاند.
پ.ن: هم اکنون ما دارای سیستمهای آموزشی و دانشکدههایی در سطح آکسفورد هستیم!
پ.ن: تاکنون مصداقی برای نوشتههای این کتیبه در دوران کنونی یافت نشده است، اما اگر شخص یا اشخاصی احساس میکنند که مصداق این نوشته هستند، به طور کلی خودشان را تغییر دهند.
و من الله توفیق